زیباترین وقشنگ ترین جملات  واشعاردر مورد امام زمان

السلام علیک یا صاحب الزمان «عج»

گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم

گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم

 


مهمان نگاهم شو، دریک شب رویایی
بگشای به روی من، یک پنجره زیبایی

فانوس نگاهم را آویخته ام بر در
من منتظرم زیرا،گفتند:تو می آیی

بی تاب تر از موجم، بی خواب تر از دریا
من مانده ام و یادت با یک شب یلدایی

تا عابر چشمانم ، ره گم نکند در شب
بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی

از پهنه ی چشمانت، موج آمد ودل را برد
آری شده ام اینک...دریایی دریایی

تو رفتی و با لیلی، همراه شدی در عشق
من نیز شدم مجنون، با یک دل صحرایی


اللهم عجل لولیک الفرج

تصاویر زیبا ومتحرک مخصوص روز میلاد امام زمان /15 شعبان

 
ادامه نوشته

جملاتی در مورد امام زمان

 

تا سپیده دم فرج چند نافله باقیست ؟


کی می شود که موذن به " تکبیره الاحرامی " جهان را به تماشای صبح ، صلا زند !


تا کی در آینه های عمر ، با دستهای بلند " ندبه " تو را التماس کنیم و تو نیایی !


بشریت فرسوده فراق توست و منتظر است تا به پیشگاه مقدس تو دو رکعت نماز بگذارد رکعتی به ظهور و رکعتی به حضور .


اللهم عجل لولیک الفرجا

شعری زیبا وقشنگ  در مورد امام زمان

 

شنیدم میخوای بیای، پا روی چشمم میزاری

                      روی غمهـای دلـم  دوبــاره مرهم میــزاری

 

تــو بیــای شبــای مـن دوبــاره مهتـابی میشه

                     روزای ســردِ دلــم  دوبــاره آفـتــابـی میشـه

 

زنـدگی بــه شـوق ِ دیـدنـت مثل ِ بهار  شـده

                      واسه ی دیــدن ِ تــو دلــم چه بی قــرارشـده

 

تـو بیـای هـدیه به تو شعرو سرودم رو میـدم

                      شعـرکه قـابـل نداره ، بود و نبـودم رو میـدم

 

تـو اگـه بخوای بیـای دیگه بـه دل غـم نـدارم

                     سـایه ات اگه بـاشـه دیگـه چیـزی کـم نـدارم

 

بــوسه ای کـاش بتـونم  بـه خاکِ پایت بـزنـم

                    یــا که تــوفیقی بشـه ، بـوسه به دستت بـزنـم

 

آقا جون میخوای بیای یا که بازم خواب میبینم

                     تشنگی سبب شده سراب رو من آب می بینـم

 

مهربون ببین که زرناز تا چه حد دوسِت داره

                      چشـم به راه مـونده و یک عمـره آقا، منتظره

شعر:زرناز(وب نسیم سحر)




داستان کوتاه ولی با معنا وزیبا در مورد امام زمان(عج)برگرفته از سخنان استاد هاشمی نژاد

امام زمان (عج) با نیزه در اطراف قم نقشه ی مسجد می کشید .

بنده ای صالح پرسید:در این بیابان چه کسی مسجد می سازد حضرت حجت فرمودند :یدالله فوق ایدیهم

بعد از 20 سال از آن جا عبور می کردم دیدم مسجد می سازند پرسیدم چه کسی مسجد بنا می کند ؟

گفتند:حاجی یدالله رجبیان یاد آن سخن امام زمان افتادم که فرمود:یدالله فوق ایدیهم.

زیباترین وقشنگ ترین جملات  واشعاردر مورد امام زمان+دعای امام زمان در مورد شیعیان


خدا مرا ز غم عشق تو جدا نکند              مرا جدا ز غم عشق تو خدا نکند
گرانبهاست غم عشق یوسف زهرا           خدا به هر دل نا قابلی عطا نکند
چه می شود به گدا وعده وصال دهی      اگر چه وعده خوبان گهی وفا نکند
دعا برای فرج، خود ز ما طلب کردی          چرا حبیب به محبوب خود دعا نکند؟
منم گدای تو و دست من به دامانت          کریم رد ز در خانه اش، گدا نکند

محبت، آتشی بر جانم افروخت که تا صبح قیامت بایدم سوخت
چو بیرون آری از آبش، بمیرد محبت را ز ماهی باید آموخت
.............
(می خواهی بدانی امام زمان (عج)چقدر ما را دوست دارد؟)

ادامه نوشته

اشعار وپیامک زیبا وقشنگ  در مورد امام زمان (عج)

اي كه ياقوت حجازی و عقيق يمنی

گل خوشبوی جدا مانده ز چشم چمنی

خوبرويان فلك منتظر وصل تو اند

حيف باشد كه بيايی به دعاي چو منی

شمع در دست گرفتم كه رهم گم نشود

غافل از اينكه تو شمع ره هر انجمنی

يوسف فاطمه بازار جهان جاي تو نيست

كو خريدار چنين گوهر سنگين ثمنی

اللهم عجل لوليك الفرج 

ادامه نوشته

اشعار زیبا وقشنگ  در مورد امام زمان

دنیای با حضور تو دنیای دیگری‌ست

روز طلوع سبز تو فردای دیگری‌ست

بوی بهشت می‌وزد از كوچه‌باغ‌ها

خاك زمین بهاری گل‌های دیگری‌ست

گل‌های مریم از گل نرگس معطرند

عیسی اسیر نام مسیحای دیگری‌ست

دیگر زمان از این همه تكرار خسته است

تاریخ بی قرار قضایای دیگری‌ست

فردای بی تو باز شبی از سیاهی است

فردای با تو روز به معنای دیگری‌ست

با هر غروب جمعه دلم زار می‌زند

چشم انتظار جمعه‌ی زیبای دیگری‌ست

با یادت ای مسافر شبگریه‌ی بقیع

در جمكرانم و دل من جای دیگری‌ست

 

شاعر: سید محمد جواد شرافتا

هدیه شما چیه؟؟؟

 تا ولادت  حضرت ولی عصر (عج) 40 روز مانده

چه هدیه ای بهتره؟

 شاید یه چله دعای عهد یا نماز اول وقت یا شایدم یه چله ترک یک گناه  بیشتر مولامون رو خوشحال کنه

هدیه شما چیست؟

واسه هرکس که آقا رو دوست داره این پیام را بفرست تا هدیه  شو آماده کنه!!!

چه قدر سخته بغضی در گلو داشتن

... چه قدر سخته بغضی در گلو داشتن وفواره ای از اشک در گلو نهفتن وبه اجبار روزگار لبخندی بر چهره شکسته ام نهفتن وآه سردی  با سوز جانکاه کشیدن وقلبی از احساس  در وجودم نهفتن  نمی دانم چند روزی است سیب سرخی در دستم  ونگاهم بر قاب عکس چشمانم پر از لبخند زمان در انتظار" روحم پر امید در انتظار مهدی مهدی زمان هدایت کننده  زمان وتجلی دهنده قلب های در انزوا نشسته منتظرانش بیا که نرگس باغچه مان در انتظارت خشکید  ومنتظر دستان پر محبتت لحظه شماری می کند.

چه خوش است صوت قرآن          زتو دلربا شنیدن

چه خوش است صوت قرآن          زتو دلربا شنیدن

به رخت نظاره کردن                سخن  خدا شنیدن

میرزا حسین لاهیجی رشتی از شیخ زین العابدین سلماسی نقل کرده است.

روزی بحر  العلوم وارد حرم مطهر علی علیه السلام  شد بیت فوق را زمزمه می کرد.

وپس از آن از بحر العلوم سوال کردم :سبب خواندن این بیت چه بود ؟فرمود: چون وارد حرم شدم دیدم امام زمان (عج) در بالای سر به آواز بلند قرآن تلاوت می کند . چون صدای آن بزرگوارراشنیدم این شعر را خواندم.

پس وارد حرم شد قرائت را ترک نمود و از حرم  بیرون رفت .

فوائد الرضویه ص 682

شاید این جمعه بیاید....شاید

 

شاید این جمعه بیاید ... شــــــــــــاید ...


خبر آمد خبری در راه است/سرخوش آن دل که از آن آگاه است/شاید این جمعه

بیاید...شاید/پرده از چهره گشاید...شاید/دست افشان...پای کوبان می روم/بر در سلطان

خوبان می روم/می روم بار دگر مستم کند/بی سر و بی پا و بی دستم کند/می روم کز

خویشتن بیرون شوم/در پی لیلا رخی مجنون شوم/هر که نشناسد امام خویش را/بر که بسپارد زمان خویش را/با همه لحظه خوش آواییم/در به در کوچه ی تنهاییم/

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر/نغمه ی تو از همه پر شور تر/کاش که این فاصله را کم کنی/محنت این قافله را کم کنی/

کاش که همسایه ی ما می شدی/مایه ی آسایه ی ما می شدی/هر که به دیدار تو نایل شود/یک شبه حلال مسائل شود/

دوش مرا حال خوشی دست داد/سینه ی ما را عطشی دست داد/نام تو بردم لبم آتش گرفت/شعله به دامان سیاوش گرفت/

نام تو آرامه ی جان من است/نامه ی تو خط امان من است/ای نگهت خاست گه آفتاب/در من ظلمت زده یک شب بتاب/ پرده برانداز ز چشم ترم/تا بتوانم به رخت بنگرم/ای نفست یار و مدد کار ما/کی و کجا وعده ی دیدار ما/

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد/به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد/به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم/

تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم/کدام گوشه ی مشعر/کدام گوشه ی منا/به شوق وصل تو در انتظار بنشینم/

ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش/تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد/ببوسم خاک پاک جمکران را/

 تجلی خانه ی پیغمبران را/خبر آمد خبری در راه است/سر خوش آن دل که ار آن آگاه است/شاید این جمعه

 بیاید...شاید/پرده از چهره گشاید.../شاید

میتوان گفت تورا شیعه اثنا عشری؟!؟

فرض کن حضرت مهدی (عج) به تو ظاهر گردد

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی ؟؟

باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد ؟؟

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری ؟؟

پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت

داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟؟

حاضری گوشی همراه تو را چک بکند ؟

با چنین شرط که در حافظه دستی نبری !؟

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران !

میتوان گفت تورا شیعه اثنا عشری؟!؟

فتوای اشتباه شیخ مفید و عنایت غیبی امام عصر(عج)



فتوای اشتباه شیخ مفید و عنایت غیبی امام عصر(عج)

شخصی روستایی خدمت شیخ رسید و سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یا این که با آن حمل، او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»!

آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر می‏تازد و می‏آید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد.

پس از چندی ماجرا را برای شیخ نقل کردند. شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر (عج) بوده است. حالا که در احکام شرعیه خطا می‏کنم، همان بهتر که دیگر فتوا ندهم». لذا به خانه رفت و در خانه را بست و بیرون نیامد و پاسخ مراجعین را نمی‏داد.

تا اینکه از سوی حضرت ولی عصر(عج) توقیعی (نامه‏ای) برای شیخ بیرون آمد با این مضمون که: «وظیفه‏ی شماست که فتوا بدهید و وظیفه‏ی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید». پس از این دستور، شیخ بار دیگر بر مسند فتوا نشست.

نقل شده است که در مدت 30 سال، 30 توقیع از ناحیه مقدس امام عصر(عج) برای شیخ مفید صادر شد و در عنوان توقیع نوشته بود: «للاخ الاعز السدید الشیخ المفید» یعنی «برای برادر گرامی و استوار، شیخ مفید».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع: داستان‏هایی از زندگی علماء، تألیف محمدتقی صرفی، دفتر نشر برگزیده قم. (با اندک تصرف و ویرایش)

دعای امام عصر(عج) برای تولد شیخ صدوق



دعای امام عصر(عج) برای تولد شیخ صدوق

درباره ولادت «شیخ صدوق» آمده است: پدر وی «علی بن بابویه» خدمت «ابوالقاسم حسین بن روح» نایب خاص امام عصر(عج) رسید و نامه‏ای برای آن حضرت نوشت و در آن نامه از حضرت خواست  که در حق او دعا نماید تا خدا به او فرزندی عنایت فرماید.

چون نایب خاص حضرت، جواب نامه را آورد علی بن بابویه دید که حضرت نوشته است: «قد دعونا الله لک بذلک و سترزق ولدین ذکرین خیرین» یعنی «ما دعا کردیم درباره حاجتت، و بزودی خداوند دو پسر نیکوکار به تو عنایت می‏کند».

به برکت دعای حضرت، خداوند به او دو پسر عنایت نمود: «ابو جعفر» و «ابو عبدالله» ؛ که ابو جعفر کنیه «محمد بن علی بن بابویه» معروف به شیخ صدوق و کتاب بزرگ «من لایحضره الفقیه» را نوشت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع: داستان‏هایی از زندگی علماء، تألیف محمدتقی صرفی، دفتر نشر برگزیده قم. (با تصرف و ویرایش)

سؤالات علامه حلی از امام عصر(عج)


سؤالات علامه حلی از امام عصر(عج)

«علامه حلی» شب جمعه‏ای به زیارت سیدالشهداء(ع) می‏رفت؛ تنها بود و بر الاغی سوار شده و تازیانه‏ای در دست داشت.

در بین راه، شخص عربی پیاده به همراه علامه راه افتاده و با هم به صحبت مشغول شدند. چون مقداری راه رفتند، علامه متوجه شد که این شخص مرد فاضلی است. پس برخی مسایل علمی مطرح کرد و بیشتر متوجه ‏شد که همسفرش مردی متبحر و صاحب علم و فضیلت است.

علامه مشکلاتی که برایش در علوم پیش آمده بود را یک به یک از آن شخص سؤال می‏کرد و آن شخص نیز همه آنها را جواب می‏فرمود تا این که به مسأله‏ای رسیدند که آن شخص فتوایی داد و علامه آن فتوا را رد کرد و گفت: «حدیثی برای فتوای شما نداریم». آن مرد پاسخ داد: «حدیثی در این باب، شیخ طبرسی در تهذیب ذکر کرده است. شما از اول کتاب تهذیب فلان قدر ورق بزنید در فلان صفحه در سطر چندم این حدیث را مشاهده خواهید نمود».

علامه تعجب کرد که این شخص چه کسی است که این همه علم دارد؟

آنگاه علامه از آن شخص پرسید: «آیا در زمان غیبت کبری، می‏توان امام زمان(عج) را زیارت کرد یا نه؟». در این هنگام تازیانه از دست علامه افتاد. پس، آن شخص بزرگوار خم شد و تازیانه را از روی زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و به علامه فرمود: «چگونه صاحب‏الزمان را نمی‏توان دید در حالی که دست او در میان دست توست؟!».

پس، علامه بی‏اختیار خود را از روی الاغ به زیر انداخت که پای آن حضرت را ببوسد و غش نمود. چون به هوش آمد، کسی را ندید. به خانه برگشت و به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطری که حضرت نشان داده بود، ملاحظه نمود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع: داستان‏هایی از زندگی علماء، تألیف محمدتقی صرفی، دفتر نشر برگزیده قم. (با تصرف و ویرایش)