چرا به امام حسین علیه السلام اباعبدالله می‌گویند؟

چرا به امام حسین علیه السلام اباعبدالله می‌گویند؟

درحالی که فرزندان سیدالشهدا(ع) همگی علی نام داشتند نه عبدالله؟

امام حسین علیه السلام به گردن هرکسی که اسم خود را بنده‌ی خدا می‌گذارد، حق ابوت و پدری دارد.

اگر کسی ویژگی خاصی داشته باشد به آن یک أب می‌چسبانند، می‌گویند: پدر سخا، پدر کردم و...

امام حسین علیه السلام پدر بندگی خداست، یعنی زیباترین مصداق بندگی است.

به امام حسین(ع) عرض کردند: « آقا به کربلا نروید.»

امام فرمودند: « از جدم رسیده که خدا می‌خواهد مرا کشته ببیند.»

می‌گوید: «آقا حداقل زن و بچه‌ها را با خود نبرید.»

حضرت می‌فرمایند: « از جدم رسیده خدا می‌خواهد زن و بچه‌های مرا به اسارت ببیند.»

هرچه داشت در راه خدا بذل کرد. به چه دلیل؟ برای بقای دین و برای بندگی.

به زیباترین وجه ممکن بندگی‌اش را به معرض گذاشت.

سخنرانی حجت الاسلام مؤمنی

📕منبع: کتاب منبرهای یک دقیقه‌ای، ص 20

عید غدیر و شیعه

.
♻️ دو خاطره شنیدنی از روحانی اهل‌سنت

🔰شریف زاهدی، روحانی اهل سنت بلوچستان که پس از تحقیق و بررسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام گروید، در بیان خاطرات خود چنین می آورد:

1⃣ خیلی فکر کردم که با کدام روایت یا کتاب برای اهل تسنن ثابت کنم که «مولی» در حدیث غدیر، به معنای دوست نیست، بلکه به معنای پیشوا و رهبر است. تا این که روزی مشغول مطالعه یکی از کتاب‌های «مولوی محمد عمر سربازی» بودم.

مطالعه‌ام که تمام شد و کتاب را که بستم، دیدم روی جلد آن نوشته شده: «نویسنده مولانا محمد عمر سربازی» فوراً به ذهنم آمد که از مولوی ها، معنای کلمه ی مولانا را بپرسم و سؤال کنم که چرا به محمد عمر سربازی، مولانا می‌گویند؟

از چند مولوی سؤال کردم. پاسخی که به من دادند، این بود:
«مولانا» یعنی واجه؛ یعنی رهبر ما، پیشوای ما.

به آنها گفتم: من تعجب می‌کنم «مولا» درباره بزرگانتان معنای واجه و رهبر می‌دهد ولی در سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) به معنای دوست آمده است!

2⃣ روزی یکی از دوستان اهل تسنن به دیدنم آمده بود. گفت وگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتیم از جمله به خطبه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در غدیر خم استناد کردم. ایشان می‌گفت: «مولا» در این حدیث به معنای دوست آمده است. نهایتاً هر چه دلیل آوردم قبول نکرد. خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد.

یک ساعت از رفتنش نگذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم: کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی.

گفت: من باید بروم، وقت ندارم برگردم. خانواده‌ام منتظرم هستند، چه کاری با من داری؟ تلفنی بگو.

گفتم: کار مهمی دارم، نمی توانم تلفنی بگویم، باید خودت اینجا باشی.

خیلی اصرار کردم تا این که برگشت. وقتی به من رسید گفت: چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی؟

گفتم: می‌خواستم به تو بگویم: دوستت دارم.

گفت: همین!

گفتم: بله. همین را خواستم به شما بگویم.

دوستم ناراحت شد و گفت: خانواده‌ام منتظرم بودند و باید می‌رفتم، این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم، اذیت می‌کنی؟

گفتم: سؤال من همین جاست. چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ای که منتظرت هستند می‌روی و شما را از راهتان بر می‌گردانم تا به شما بگویم «دوستت_دارم»؛ ناراحت می‌شوی و در عقل من شک می‌کنی، ولی وقتی پیامبر اسلام ص ده‌ها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی خود می‌رفتند، سه روز در زیر آفتاب سوزان معطل کردند که فقط بگویند: «هر کس من را دوست دارد، علی را دوست بدارد» این کار پیامبر را عاقلانه می‌دانی؟ آیا این اقدام پیامبر ناراحتی مسلمانان را در پی نمی داشت؟ آیا آنان در عقل چنین پیامبری شک نمی‌کردند؟!

با این کاری که کردم، دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خنده‌داری زده است و اقرار کرد که پیامبر خدا - در جریان غدیر خم - می‌خواست نکته مهم تری را بیان کند وگرنه برای بیان دوستی اش با علی (علیه السلام) نیازی نبود مسلمانان را از راهشان برگرداند.»

(باید شیعه می‌شدم، خاطرات شریف زاهدی، ص ۱۳۸)

*الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أميرالمؤمنين و اولاده المعصومين عليهم السلام.
اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج
«اللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِن ‏... الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه‏»