داستان سکاکی دانشمند علم صرف ونحو
گدای امروز تو ،شوهر دیروزمن
داستان:بهلول و خرقه و نان و جو و سرکه
داستان مال حلال وحمله ی دزد ها به کاروان
داستان :بهشت فروختن بهلول
سه داستان باور نکردنی از آشیخ جعفر مجتهدی
یه روز خرف یه روز می شه دانشمند (سکاکی)
داستان موسی(ع) وجوان شدن پیرزن وازدواج با پیامبر
داستانی شگفت در مورد کودکی امیرالمومنین(ع)
يك صلوات برابر است با ده هزار صلوات:
خاطراتی از آقای محسن قرائتی
شهید همت ولطف به بندگان خدا
واقعه اى شگفت انگيز از زائرين مشهد
تپه ای از لپه
داستان قارون و موسى عليه السلام
داستان زن بدکاره خواندنی است
دختر شش ماهه زنده مى ماند و همه مى ميرند
اعتقاداتت را چند می فروشی؟
اعجاز قرآن و مسلمانشدن دانشمندان ژاپنی
قصه فرماندهان جنگ تندگویان/جهان آرا/نامجو/باکری/فکوری/خرازی/رجایی
حاج شیخ عبدالکریم حائری با عنایت امام حسین (ع) زنده می ماند
چراشیطان لاغر شده بود؟
داستان کوروامان نامه امام رضا علیه السلام
داستان خریدن برده ی نمام وسخن چین
داستان عجیب در موردآسید حسن
واقعه اى شگفت انگيز از زائرين مشهد
طلبه جوان و دختر فراری
فسنجان و زن حامله وعنایت امام رضا
داستان برصیصای عابد
حدیثی ناب در مورد ارزش زیارت امام حسین واقعا خواندنی است
داستان عجیبی درمورد میرزاکوچک خان جنگلی
داستان مردی که دلش نسوخت ولی تا آخر عمر مرض جوع گرفت
كسي بود كه راه خانه اش را گم مي كرد حتي نام خوش را از ياد مي برد بعضي وقت ها مردم از سر دلسوزي اورا به در منزلش مي بردند. تا اين كه او دلش هوس كرد طلبه شود به حوزه علميه حنفي ها رفت .
وقتي اظهار كرد كه مي خواهد طلبه شود از او خواستند كه يك جمله اي را حفظ كند تا دو سه ماه هم به او فرصت دادند جمله چه بود ؟
حضرت ابوحنيفه فرموده است اگر پوست سگ را دباغي كنند با آن مي شود نماز خواند .
سكاكي رفت وچندين هفته تمرين كرد تا روزي از روزها سر وكله اش توي حوزه ي علميه پيدا شد .
گفتند جمله چه بود ؟ سكاكي گفت :حضرت سگ فرموده است اگر پوست ابوحنيفه را دباغي كنند با آن مي شود نماز خواند او را با عصبانيت از حوزه بيرون كردند آن بي چاره تصميم خودش را گرفت او تصميم گرفت تا خودش را راحت كند وخودكشي نمايد.
لذا سر به بيابان گذاشت .حالا آدمي كه اين همه هوش وگوش دارد چه طور مي خواهد خودكشي نمايد؟
نمي دانست خودش را چگونه راحت كند رفت تا كنار آبي رسيد كه از بلندي به روي تخته سنگي مي ريخت وقتي جلوتر رفت ديد آب به اين نرمي سنگ با آن محكمي را گود كرده است با خودش فكري كرد وگفت يعني ذهن من از اين تخته سنگ هم سفت تر است
ورفت دنبال علم آموزي
تا اين كه يكي از دانشمندان علم صرف ونحو گرديد بله انسان كافي است اراده وتلاش داشته باشد چه بسا كساني كه بهترين هوش راخدا به آنها داده است ولي آن را به قول آقاي دانشمند آكبند تحويل مي گيرند وآكبند تحويل مي دهند.
اراده +تلاش= موفقيت