پلاک و کربلا+خاطرات شهدا +خاطرات جبهه از زبان عراقی ها
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست
فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد
رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم
اونا رو چک کردم ، دیدم درسته
رفتم جسدش رو ببینم
کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم:
اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ساعت توسط رحمت اسماعیل زاده
|