کرامات شیخ ( حاج رجبعلی خیاط )
يكي از ياران شيخ نقل مي كند
كه در حدودسالهاي1335 و1338 با تاكسي كار مي كردم .
دو زن يكي بلند قد وديگري كوتاه قد سوار تاكسي شدند
آن كوتاه قد ترك زبان بود وبا خود مي گفت
((من فارسي بلد نيستم كه بگويم منزلم كجاست .
هر روزسوار اتوبوس مي شدم و با دو ريال به منزل مي رسيدم ،
اما امروز بايد پنج ريال به تاكسي بدهم )).
به او گفتم :ناراحت نباش ،
+ نوشته شده در شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۲ ساعت توسط رحمت اسماعیل زاده
|