لبخند برای دهه فجر
یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،
یهو می بینه یک موتور گازی ازش جلو زد !
خیلی شاکی میشه ، پا رو می گذاره رو گاز ، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره ، یهو میبینه دوباره موتور گازیه قیییییژ ازش جلو زد !
دیگه پاک قاط میزنه ، پا رو تا ته می گذاره رو گاز ، با دویست و چهل تا از موتوره جلو می زنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت می رفته ، یهو می بینه ، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد !!!
طرف کم میاره ، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار.
خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان ، یارو پیاده میشه ، میره جلو موتوریه،
میگه : آقا تو خدایی ! من مخلصتم ، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی ؟!
موتوریه با رنگ پریده ، نفس زنان میگه : والله … داداش….
خدا پدرت رو بیامرزه که واستادی … آخه … کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت !!!!