1

دوباره بي‌غذا، بي‌آب، گنجشک
دو چشمش خسته و بي‌خواب، گنجشک
کنار منبر غربت نشسته
مردد، منتظر، بي‌تاب، گنجشک

 

2

پرانتز باز باران را بفهميم
تب برگ درختان را بفهميم
پرانتز بسته از امشب بياييد
کمي از درد انسان را بفهميم

3
خدايا خاک و آتش را بيامرز
گناه باد سرکش رابيامرز
نمي‌خواهند تنهايم ببينند
خيالات مشوش را بيامرز

4
هجوم برف و بوران بود اما...
و کبريت من ارزان بود اما..
نگاه سرد آدم‌ها مرا کشت
خدا هم در خيابان بود اما...

5
يکي مي‌گفت:مردن درد دارد
يکي هم: دل سپردن درد دارد
ولي اي دوست تا روز قيامت
پس از تو آب خوردن درد دارد

6
برايت نان و ريحان مي‌فرستد
غذا هاي فراوان مي‌فرستد
ببين مريم براي جانمازت
خدا تسبيح باران ميفرستد