شعر نیا باران :شعر ازشاعره زرناز
شعر نیا باران :
زمین جای قشنگی نیست
من از جنس زمینم خوب می دانم
که گل در عقد زنبوراست اما یک طرف سودای بلبل
یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست می دارد
نیا باران پشیمان می شوی از آمدن
زمین جای قشنگی نیست در ناودان ها گیر خواهی کرد
من از جنس زمینم خوب می دانم
که این جا جمعه بازار است
و مردم عشق را دربسته های زرد کوچک نسیه می دادند
در این جا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند
در این جا شعر حافظ را به فال کولیان دربه در اندازه می گیرند
زمین جای قشنگی نیست نیا باران نیا باران
جوابیه :
خدا را دوست می دارم و ماه و آسمانش را
زمین را دوست می دارم
زمین جای قشنگی است
ومن ای دوست مانندِ تواهلِ این زمینم ، خوب می دانم
زمین را ما چنین آلوده و ناپاک می سازیم
ببین از ابتدا پروانه و گل ، شمع و بلبل هم نوا بودند
ولی زنبور گل را بر اسارت برد
و گل بر عشقِ خود باقیست
به گل انگِ خیانت را نچسبانیم
بیا باران و تهمت را بشوی از گل
بیا در ناودان ها و بِشوی هر چه سیاهی و کثیفی را
تو خود بودی و دیدی ، عشق و ایمان را
که مردانِ خدا تا پای جان رفتند
در این جا آدمی با آدمیّت قدر می یابد
ببین این جا برای حضرتِ حافظ ، به هنگامِ تفال حمد می خوانند
من اهلِ شهرِ بارانم ،خوب می دانم
اگر باران نیاید شهرِ من از غصه می میرد
بیا ای رحمتِ بی انتها باران
سرودِ زندگی در توست
بیا بالندگی در توست
بیا و مهربانی کن
زمین را آسمانی کن
بیا باران بیا باران