تو نبود ی خنده ها معنی نداشت

 

در دل من غصه ای جا کرده بود

 

پرنمی زد از دلم این غصه هیچ

 

چون که جایی خوب پیدا کرده بود

 

خواهرم پر میزداز توی اتاق

 

تا که هرکس ضربه ای میزد به در

 

از نگاهش خوانده می شد این سخن

 

باز کن شاید که او باشد پدر

 

مادرم یک شب به یادت با امید

 

شعر خواند از حافظ و فالی گرفت

 

بعدهم گلهای شادی بر لبش

 

واشد و این خانه هم حالی گرفت

 

آه غرق بوسه ای حالا پدر

 

خنده بر روی تو پیدا می شود

 

آمدی در پیش ما وزندگی

 

بهتر از زیبای زیبا می شود