شيخ طبرسى در ذيل آيه شريفه: كَمَثَلِ الشِّيطانِ اِذ قالَ لِلاِْنْسانِ اُكْفُرْ فَلَما كَفَرَ قالَ اِنى بَرى ءٌ مِنكَ اِنى اَخافُ اللهَ رَبَّ العالَمينَ از ابن عباس روايت مى كند:
در بنى اسرائيل عابدى به نام برصيصا بود. چهل سال عبادت خدا كرد تا به مقامى رسيد كه مستجاب الدعوة شد. دعايش به اندازه اى مؤ ثر بود كه بيماران و ديوانگان را مى آوردند تا به بركت دعاى او مداوا شوند.
روزى زن مجنونى را برادرانش براى معالجه نزد برصيصا آوردند. ديد خيلى زيبا است . شيطان او را وسوسه كرد. دست تجاوز به سوى او دراز نمود. برصيصا از بيم رسوائى و ريختن آبروى چندين ساله اش او را كشت و در مكانى به خاك سپرد.
شيطان سراغ برادران آن زن مجنون رفت و آنان را از ماجرا مطلع نمود.
برادران به قاضى شهر شكايت كردند. قاضى برصيصا را احضار نمود و از او در اين باره پرسيد.
برصيصا اقرار كرد. قاضى حكم به اعدام او داد.
هنگامى كه برصيصا بالاى دار بود، شيطان برايش تمثل يافت و به او گفت : من راز ترا فاش كردم و تو را به اين مهلكه انداختم . اگر از من اطاعت كنى ، ترا نجات مى بخشم .
برصيصا گفت : چه كنم ؟
گفت : برايم يك سجده كن .
گفت : چگونه ترا سجده كنم در حالى كه من بر اين حالت بالاى دار هستم .
شيطان گفت : از توبه اشاره هم اكتفا مى كنم .
پس بر صيصائى كه سالها خداوند يكتا را عبادت مى كرد، در آخرين لحظات عمرش براى شيطان لعين رجيم سجده كرد و به خداى خويش كافر شد.
خداوند عاقبت كار همه ما را ختم به خير بگرداند و يك لحظه ما را به خود وا نگذارد. اِلهى لا تَكِلنى اِلى نَفسى طَرفَةَ عَينٍ اَبَدا