7معما
1 - ترازو
عجايب لعبتى ديدم كه شش پا و دو سر داشت |
عجايب تر از آن ديدم كه دم بالاى سر داشت |
2 - خربزه :
آن چيست كه پا و سر ندارد |
گرد است و دراز و در ندارد |
اندر شكمش ستارگانند |
جز نام دو جانور ندارد |
3 - فيل :
شخصى ز سفر آمد و بس غوغا داشت |
يك جانور بوالعجبى همرا داشت |
آن جانور عجيب از صنع خدا |
هفتاد سرو ده شكم و سى پا داشت |
4 - ملخ :
يك معما از تو پرسم اى حكيم پر هنر |
كاندر اين صحرا بديدم يك عجائب جانور |
مور چشم و مار دم ، كركس پرو عقرب شكم |
پاى او مانند اره ، شير سينه ، اسب سر |
5 - برف :
آن چيست كه در سه وقت كمياب شود |
گر آب تنى كند تنش آب شود |
گر گرم شود گريه كند تا ميرد |
ور سرد شود زندگى از سر گيرد |
6 - شير:
آن چيست كه در باديه ماءوى دارد |
بالاى سر جانوران جا دارد |
اسمش نبرم ليك نشانش گويم |
سيصد سر و ده شكم ، دو صد پا دارد |
7 - كلنگ :
دو مرغ از مرغزارى كرد پرواز |
به قصد هر دوشان آهنگ كردم |
يكى را پا بريدم ، گشت بى سر |
يكى را سر بريدم ، لنگ كردم |
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۰ ساعت توسط رحمت اسماعیل زاده
|