شخصى در خانه اش چاهى حفر كرد، و خاكها را داخل خانه روى هم ريخت .
پس از حفر چاه هر چه فكر كرد با اينهمه خاك چه كند ،عقلش به جائى نرسيد. بادوستش مشورت كرد.
دوستش گفت : اينكه كارى ندارد، چاه ديگرى حفر كن و اين خاكها را داخل آن بريز.
اين بيچاره طبق راهنمائى دوستش عمل كرد. چاه ديگرى حفر كرد و همه خاكهاى چاه اول را در چاه دوم ريخت . ولى اينبار خاك چاه دوم در خانه باقى ماند.
بار ديگر براى راهنمائى نزد همان دوستش رفت ، و مشكل جديد را شرح داد.
دوستش به او گفت : راه حلش خيلى ساده است . خاكهاى چاه دوم را هم در چاه اول بريز و قضيه را تمام ، و خودت را راحت كن.