یاضامن آهو

 

 

سوز دل ما را بنشان بنشينيم‏

بنشين بنشانيم يا ضامن آهو

بنشين که نشينيم برخيز که خيزيم‏

مي‏ران که برانيم يا ضامن آهو

سرمايه‏ي درديم در مايه‏ي درديم‏

از درد نوانيم يا ضامن آهو

کاهي سر خاکي خاکي به مغاکي‏

بي‏نام و نشانيم يا ضامن آهو

سرگشته سرشکيم دل‏سوخته آهيم‏

لب بسته دهانيم يا ضامن آهو

جان شاد دلانه از دست رسانه‏

پيش تو رسانيم يا ضامن آهو

ما کشته‏ي خود را بر دوش کشيده‏

سوي تو کشانيم يا ضامن آهو

فرياد جنونيم خون‏خواهي خونيم‏

خون گشته جنانيم يا ضامن آهو

شکواي تماميم غوغاي بناميم‏

رسواي جهانيم يا ضامن آهو

لبريز ملاليم خونين پر و باليم‏

شور طيرانيم يا ضامن آهو

جوش مي انگور شور دل پرشور

اوج هيجانيم يا ضامن آهو

خرسندي درويش درويشي خرسند

لبخند غمانيم يا ضامن آهو

با ذوق چمانه با شوق چماني‏

سوي تو چمانيم يا ضامن آهو

تب لرزه‏ي تسبيح لب تفته‏ي تهليل‏

گلبانگ اذانيم يا ضامن آهو

پيراهن يوسف تن جامه‏ي عيسي‏

شولاي شبانيم يا ضامن آهو

شور شب تعريس سوز تب تقديس‏

قديس مکانيم يا ضامن آهو

هو هو کن حقيم حق حق زن هوييم‏

هم اين و هم آنيم يا ضامن آهو

خاک ره مولا شاهنشه مولا

با مهر و نشانيم يا ضامن آهو

داغي که به بازوست مهر نظر اوست‏

کز ملک کيانيم يا ضامن آهو

ديوانه‏ي بدريم مست شب قدريم‏

ماه رمضانيم يا ضامن آهو

هشياري مستي خاموشي فرياد

غوغاي نهانيم يا ضامن آهو

ميخانه تباريم ديوانه شماريم‏

بر خلق گرانيم يا ضامن آهو

زنجيري زنجير شوريدگي تير

تمکين نشانيم يا ضامن آهو

بي‏قدر تمينيم فربه چو يقينيم‏

لاغر چو گمانيم يا ضامن آهو

هيچ همه دانيم يا هيچ ندانيم‏

ما هيچ ندانيم يا ضامن آهو

آتش زنه ي دود سودايي بي‏سود

دکان زيانيم يا ضامن آهو

مانديم به زنجير چون غنچه‏ي تصوير

مبهوت از آنيم يا ضامن آهو

بازيچه‏ي تقدير آهو بره گر شير

گر ببر بيانيم يا ضامن آهو

يا ضامن آهو ما هيچ کسانيم‏

اهل نفسانيم يا ضامن آهو

يا ضامن آهو بيني که چنينيم‏

داني که چنانيم يا ضامن آهو

سروي نه ز بستان دري نه ز دريا

زري نه ز کانيم يا ضامن آهو

پاکيم چو ژاله سرخيم چو لاله‏

چون لاله ستانيم يا ضامن آهو

ما ابر گران باد ما باد سبک‏خيز

ما برق جهانيم يا ضامن آهو

در دست رسانه در شست زمانه‏

تيري چو کمانيم يا ضامن آهو

رنجيده‏ي شهريم غم ديده دهريم‏

مظلوم زمانيم يا ضامن آهو

از درد روايت از غصه حکايت‏

از ظلم بيانيم يا ضامن آهو

بيداري فرياد زنهاري بيداد

جوياي امانيم يا ضامن آهو

يا ضامن آهو اخرس به بيانيم‏

الکن به زبانيم يا ضامن آهو

حسان زمان نه سحبان بيان نه‏

سهوي ز لسانيم يا ضامن آهو

آتش نه که دوديم نه مشک نه عوديم‏

نه عنبر و بانيم يا ضامن آهو

نه شمع و چراغيم نه لاله باغيم‏

برگي ز خزانيم يا ضامن آهو

ما در ثنايت سفتن نتوانيم‏

گفتن نتوانيم يا ضامن آهو

اين چامه نه چامه است در خون زده نامه است‏

ما قافيه خوانيم يا ضامن آهو

از بود نمودي دودي‏ست ز عودي‏

کآورده به خوانيم يا ضامن آهو

درد است و تو خواني ظلم است تو داني‏

ما آه و فغانيم يا ضامن آهو

نه خون و نه آب است ياقوت مذاب است‏

کز ديده چکانيم يا ضامن آهو