شیخ می فرماید  :  در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان دلباخته من شد ؛ و سر انجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت ؛ با خود گفتم رجبعلی خدا تو را امتحان کرده ؛ بیا و یکبار تو خدا را امتحان کن و از این حرام ؛ آماده و لذت بخش ؛ بخاطر خدا صرفنظر کن و سپس عرضه داشتم : « خدایا ! من این گناه را بخاطر تو ترک می کنم ؛ توهم مرا برای خودت تربیت کن ».


 و همین گفت و نفس و  پرهیز از گناه موجب بصیرت و بینائی او گردید و چنانکه خود فرمود : پس از آن روز ؛ روزی از چها راه مولوی و از مسیر خیابان سیروس به چها راه گلو بندک رفتم وبرگشتم ؛ فقط یک چهره آدم دیدم .


سخنان گرانقدر رجبعلی خیاط :


مراقب دلهایتان باشید ؛ غیر از خدا را در ان راه مدهید ؛ تا ببینید آنچه را دیگران نمی بینند و بشنوید انچه را دیگران نمی شنوند .


مردم را به خدا دعوت کنید نه به خود .              


تو با خدا باش ؛ خدا وملائکش برای تو خواهند.

http://entezar12.parsiblog.comمنبع