در خیال خویش دیشب عکس مولایم علی حیدر کشیدم
ارسالی از اعظم خانم سبحانی وب زیبای ساقی
در خیال خویش دیشب عکس آن دلبر کشیدم
زحمت بسیار بردم٬ خستگی بی حد کشیدم
اول از زلفش گرفتم ٬ تا بسازم خرمنی گل
در پریشانی چو ماهی٬ واژگون از سر کشیدم
می کشیدم ابروانش تا سحر بر صفحه ی دل
وای از آن ابرو کشیدن٬ من چنان خنجر کشیدم
می کشیدم چشم شهلای خمار آلود او را
در صف مژگان او بر دشمنش لشگر کشیدم
در خیال لب کشیدن٬ نقطه ای افتاد بالا
پاک کردم با زبان از اولش بهتر کشیدم
می کشیدم ساق و سینه٬ قامت دلجوی او را
راستی! قامت قیامت بود و من محشر کشیدم
در سخاوت حاتم طایی گدای آستانش
در شجاعت رستم اندر درگهش نوکر کشیدم
عقل را بنهادمی زیر سرش بهر متکا
عشق را از بهر او همخواب و همبستر کشیدم
می کشیدم صبح شد دیدم که ای وا حسرتا
در خیال خویش دیشب عکس مولایم علی حیدر کشیدم
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۹ ساعت توسط رحمت اسماعیل زاده
|